: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: نوای وبلاگ :
آسمان تاریک بود … شاید از همیشه تاریک تر …
مه هم داشت … شاید هم غبار بود …
نور چراغ چشمم را میزد … همیشه توی یه همچین شبهایی نور چراغ ها اذیتم میکردن …
چشمام را بستم … نمیخواستم هیچ چیزی باعث بشه فکرم حتی یه لحظه هم جای دیگه ای باشه …
شب قدر بود و من میخواستم که قدرش را بدونم …
قدرش …
قدرم …
گذشت … به آرومی … و … من …
چشمام را باز کردم … تمام شده بود …
درست به اندازه ی یک چشم بر هم زدن …
یا علی !
نوشته شده توسط : یاس کبود