سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 دی 1386 - یاس کبود

برف ؟

شنبه 86 دی 22 ساعت 12:36 عصر

برف ، برف ، برف

از روز شنبه برف در تهران و بسیاری از شهر های کشور شروع شد ، این برف آثار و نتایج زیادی داشت :
اول از همه ، دانش آموزان ، دانشجویان و تمام کسانی که در ادارات کار می کردند را به شدت خوشحال کرد ...
همین برف بسیاری از خانواده ها را برای برف بازی به کوچه و خیابان کشاند ...
همین برف راههای ارتباطی شهرها را مسدود کرد ... چندین قرار مللاقات مهم را منتفی کرد ... چندین عروسی را به هم زد ... چندین خانواده را دچار خسارت های مالی شدید کرد ... افراد زیادی را روانه ی بیمارستان کرد ... و همین برف تا همین امروز چندین خانواده را عزادار کرد ......
ولی از همین برف با این همه آثار و نتایج خوب و بد یک نتیجه می توان گرفت :
 هیچ کس از فردای خود خبر ندارد ...
هیچ کس فکر نمی کرد ممکن است با باریدن یک برف کسی جانش را از دست بدهد !
هیچ وقت نمی توان از فردای خود مطمئن بود ... اگر فردا مردیم ... در پیشگاه خدا حرفی برای گفتن داریم ؟؟؟


............................................

آغار ماه محرم را به تمام شیعیان تسلیت می گویم .
امام حسین (ع) کشتی نجاتی برای ماست که در حال غرق شدن در خود هستیم ،
انشاالله استفاده کنیم از این ماه ...
التماس دعا ...


نوشته شده توسط : یاس کبود

نظرات ديگران [ نظر]


غدیر

جمعه 86 دی 7 ساعت 10:16 عصر

برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

این شعر ، شعر قشنگیه در مدح حضرت علی (ع) ، یه نفر از اهل دلها اینجوری تغییرش داده بود که واقعا جای تامل داره ...

مرو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که علی زند شبانه در خانه ی گدا را

.

.

عید غدیر خم بر تمام عاشقان ولایت مبارک باد ...


نوشته شده توسط : یاس کبود

نظرات ديگران [ نظر]


دلتنگی

یکشنبه 86 دی 2 ساعت 3:27 عصر

دوباره شب شد ...
 نمیدونم چرا مدتیه شبهای خونمون اینقدر دلگیر شده . حدودا از 22 مرداد تا حالا ...
 از همون چله ی تابستان هوای خونه سرد شد ...
 جوری که از گرما کولر روشن کرده بودیم و من از سرما  تو خودم مچاله شده بودم و داشتم به خودم می لرزیدم ...
 هنوز هم شبها سرده ...
ودلگیر ...
 و پر از دلتنگی های جور واجوری که تنها راه خلاص شدن از دستشون فقط به فراموشی سپردن بسیاری از خاطرات شیرین و تلخه ...
خاطراتی که با یه نگاه به یه قاب عکس همه تو ذهن آدم جون میگیرن ...
خاطرات خوشی که اکثرا شبها اتفاق می افتاد ...
وخاطرات تلخی که هیچ وقت از ذهن آدم پاک نمی شه ...
دیدن یه صورت پر از خون ...
چشمای بازی که خیره خیره و با ترس فقط به رو به روش نگاه می کنه ...
و ...
و دیگه ندیدن کسی که احساس می کردی تنها پناهته ...
و ...
شدیدا التماس دعا ...


نوشته شده توسط : یاس کبود

نظرات ديگران [ نظر]